همبستگي با زندانيان سياسي

Thursday, July 03, 2003

برگرفته از نکته


اعتصاب غذا

دلم گرفته است، عصبانی نيستم، اما دلم بدجوری گرفته است. اينجا نشسته ام و مدام خبرهای ايران را می خوانم. می خوانم که دانشجويان، يکی پس از ديگری، برای جلوگيری از ادامه بازداشت ها، برای برپايی مراسمی که حق آنان است و برای ادای حقی ديگر، يعنی کيفر مهاجمان، امروز تنها مانده اند و در اين تنهايی، دهان تازه ای برای فرياد خود يافته اند: اعتصاب غذا

اما آنها تنها نيستند. ما با هميم. برای همين، من و دوستم فرود سياوش پور، از آغازين ساعات چهارشنبه که ديروز باشد، همراه آنان شده ايم تا در روزهای آينده و تا 18 تير چه پيش آيد


امروز، دومين روز اعتصاب غذای ماست. ما نيز اعتصاب غذا کرده ايم تا هم خودمان و هم آنان به ياد بياوريم تنها نيستيم. و اين کاری است به همراهی و نه تشويق

برای همدردی با دانشجويان، تنها نوشتن کفايت نکرد. دردی عظيم جانمان را می خراشد و نياز به ديگری، با ديگری دردت را و عشقت را تقسيم کردن، درهم می فشاردمان

ديروز، دانشجويان اصفهان، امروز مشهد و تهران و فردا دانشجويانی در شهری ديگر. در آستانه ی 18 تير، خود را کنارشان می بينم. مثل همان چهار سال پيش

همين امروز و فردا، بايد شرحی بنويسم از آن روزها، از همان خوابگاهی که شش هفت سالی ساکنش بودم از سال 1369 تا 75 و 76؛ همان کوی دانشگاه تهران در اميرآباد شمالی را می گويم که حالا ديگر چيزی بيش از خاطره است

اما تا آن وقت می خواهم شعری را برايتان بخوانم که کمی بعد از آن ماجراها نوشتمش. راستش ديگر نمی دانم بايد از آقايان تشکر کنم که چنين سوژه هايی را به شعرهای ما می بخشند يا زار بزنم بر آنچه بر ما می رود


يک برگه ی لو رفته

" مشخصات خودت را صريح و ساده بگو" ---

من، ساکن خوابگاه -
سال ها پيش انتخاب شدم برای جواب شما
در اتاق های کوچک، تمام مدت
در انتظار بودم و نمی دانستم برای ورود
بايد از در شکسته گذشت

پرت و پلا نگو که بگويند" ---
"اينها نتيجه ی سقوط شبانه است


پرتاب دانشجو -
يک اتفاق خوشمزه است
خوش طعم تر از غذای سلف سرويس
يا شوخی سر کلاس و حتی
تعطيلی ميان دو ترم
من، اما من؟
قبل از حضور شما
يادم است
بودم با جزوه ها، دو سه بشقاب و سفره ای کوچک
شايد کمی خيال و آرزو هم بود
اما
حافظه هم با سنگ می پرد
مثل يک گنجشک


آن شب چه اتفاق افتاد؟ "---
گرچه برای ما مثل روز روشن است
" هم دستتان که بود؟ چه کس خط می داد؟

آن شب -
تنها
بی خواب شده بوديم و در پی رويا به جست وجو
گام می زديم و
يک نفر
از درون به ما خط می داد
مشق های قديم را خط می زد
درس جديد ....


کافی است "---
پس درون تو پنهان است آن مزدور
جرمت دليل نمی خواهد و
حکمت
." صادر شده : محکوم

Posted by Jamshid at 02:01 PM | Comments (0)

0 Comments:

Post a Comment

<< Home