همبستگي با زندانيان سياسي

Wednesday, July 09, 2003

برگرفته از وبلاگ نکته

روز هشتم

امروز هشتمين روز و آخرين روز اعتصاب غذای من، فرود سياوش پور و آينده آزاد است. کيانوش اگرچه عملا ما را همراهی کرده، اما خودش می گويد که در اعتصاب غذا نبوده است

قبل از آنکه حرف ها و حس هايی را که امروز دارم، بنويسم، ابتدا 18 تير را همراه با ياد عزت ابراهيم نژاد و همچنين تمامی زندانيان سياسی، خصوصا دانشجويان دربند گرامی می داريم


می دانم و از خبرهايی که از ايران می رسد، به خوبی پيداست که چه جو سنگينی بر کشور حاکم است. تلاش و پايداری دوستان دانشجوی خود را ارج می گذاريم و صميمانه به آنها درود می فرستيم

متاسفانه، دانشجويان دانشگاه باهنر کرمان، که اعتصاب غذای خود را از ديروز آغاز کرده بودند، پس از ضرب وشتم از سوی نيروهای امنيتی ولباس شخصی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده اند. برای خواندن خبرهای بيشتری در اين باره به اينجا برويد

همين طور به دنبال تعطيلی اجباری و زودرس خوابگاه ها، امروز دانشگاه تهران و تعداد ديگری از دانشگاه ها را تعطيل کرده اند. تمامی تلاش ها برای اين است که مراسمی در بزرگداشت 18 تير برپا نشود

اما آنان فراموش کرده اند که امروز قلب هر يک از ما خيابانی است، ميدانی است سرشار از هزاران هزار کسانی که به ايرانی آزاد و آباد می انديشند؛ به فردايی رها از ستم و سرکوب؛ به روزهای روشن؛ به شادمانی؛ به برابری و آزادی؛ به صلح و پيشرفت؛ به نفی ديکتاتوری و خودکامگی در هر لباس و انديشه ای

و اما امروز از صبح که بلند شدم، حس عجيبی داشتم که هنوز گلويم را می فشارد. حسی مثل حس يک مسافر که قرار است برای مدتی از نزديک ترين کسان خود دور شود؛ بی آنکه بخواهد

غمی بزرگ در من نشسته و دست و دلم به هيچ کاری نمی رود. تمام هشت روز گذشته، روزهای من با نامه ها و تماس هايی، از دوستان ديده و ناديده، از ياران قديمی و جديد معنا گرفته بود. نامه ها و پيام هايی آکنده از مهر و نوازش، در لباس نگرانی يا آرزوی مقاومت و ادامه

حالا می بينم اين هشت روز چه زود به پايان رسيده، اما چه تجربه گرانبهايی را ارمغانم کرده است. خوشحالم و می دانم فرود و آينده هم خوشحالند که زمزمه کوچک ما در سرود پر طنين دانشجويان ايران، اندک پژواکی يافت و اين صدای ما شنيده شد که دانشجويان ايران تنها نيستند، بويژه آن عزيزانی که دست به اعتصاب غذا زده اند يا خواهند زد

باز می گوييم کار کوچک ما، که پيش از اين هم گفته بوديم تا نيمه شب 18 تير ماه به طول خواهد انجاميد، اقدامی نمادين برای ابراز همدردی و همراهی با دانشجويان بوده است، اما پايان اين اعتصاب غدا به معنای پايان همراهی و همدردی ما نيست

امروز خود را به آنان نزديک تر می بينيم

گفتم که حس عجيبی دارم. انگار می کنم تمام اين هشت روز را در ايران بوده ام و حالا دوباره قرار است از آنجا بروم به جايی که جای من نيست

اين بغض لعنتی نمی گذارد بيشتر از اين بنويسم. اما بر می گردم و ادامه می دهم

يک خبر، يک نظر و يک پاسخ

فرود خبر داد که دوستمان، سيامک کلهر در هلند، از فردا 19 تير تا 23 تير در همراهی با دانشجويان دست به اعتصاب غذا خواهد زد

فرود همچنين متن گفت و گويی را که دو سه روز پيش با يکی از دوستانش داشته، برايم فرستاد تا در نکته منتشر شود. من متن صحبت های دوست فرود و پاسخ های وی به آن را عينا همين جا می آورم و قضاوت درباره هردو را به شما وامی گذارم

نظر دوست فرود: چه تفاوتی است بين خودسوزی هايی كه طرفداران مجاهدين در اينجا و آنجا بدان دست زده اند، با اعتصاب غذای خشكی كه امروزه بطور مرتب اخبارش را مي شنويم كه در دانشگاه های مختلف دنبال می شود؟ آيا چنين شيوه هايی با هرهدفی و برای هر آرمانی كه باشد، نشان از به بن بست رسيدن ندارد؟ چرا شيوه ای مثل اعتصاب غذا بدون هيچ مكثی مورد تائيد و يا بطور مرتب گزارش داده می شود، و خودسوزی بعنوان عملی شنيع مورد نكوهش قرار می گيرد؟ آيا لازم نيست به اين نكته توجه كنيم آنانی كه جسم خود را برای پيشبرد امر مبارزه به ميانه ميدان می آورند، به خود و انديشه و بطور كل به ايده آل خود باور ندارند؟ در بازتاب مكرر خود در مورد چنين رفتاری، در نظر بگيرييم كه اعتصاب عمومی و دست از كار كشيدن، بنياداً با اعتصاب غذا و امثال چنين كارهای فردی و چند نفره تفاوت دارد

و اين هم جواب فرود
عزيز سلام
چون نامه‌ی تو بلافاصله پس از مطلب آينده آمده بود او فکر کرد که شايد بخشی از خطاب هم به حرکت من و دوستم که بعد او هم به آن پيوست باشد و از من خواست که نظرم را در اين مورد برای تو و خوانندگان نوشته‌ ات بنويسم

به نظر من هسته‌ی صحبت تو کاملا درست است و خودسوزی و اعتصاب غذای خشک که در عرض کمتر از يک هفته انسان را می‌کشد، خودآزاری که همانا خشونت به خويشتن است محسوب مي‌شود. در يکی از تعريف‌های خشونت همانطور که تو نيز به گونه‌ای اشاره کرده‌ای تناقض آمال و واقعيت شخص را به چنين واکنشی می‌کشاند که جنبه‌ی خودآزاری يا دگرآزاری پيدا مي‌کند. در زندگی عادی معمولا يک اتفاق نامترقبه می ‌تواند شخص را به چنان حدی از استيصال برساند که واکنشی اين چنينی نشان دهد. تفاوت مهم خودآزاری و دگرآزاری از زاويه‌ی غيرروانشناسانه در بعد حقوقی است که دگرآزار تنبيه می ‌شود و خودآزار که بزرگ ترين سرمايه‌اش را به هدر می‌دهد حداکثر ملامت

از نکات بالا که بگذريم چند تذکر

ـ دانشجويان ايران اعتصاب غذای خشک نمی‌کنند و اين اعتصاب تر است منتها تجربه‌ی اين شکل از مبارزه‌ي مدنی را که مثلا گاندی و همراهان راسل و بسياری از زندانيان از آن استفاده می کردند ندارند و عدم انتقال تجربه صدمه پذيری آنان را افزايش می دهد

ـ گسترش حرکت در سطح و با عمق کمتر موجب مي‌شود که هدف با هزينه‌ی تقسيم شده و البته نه تقسيم ساده يعني هزينه‌ی بسيار کمتر برای هر فرد تامين گردد

ـ اعتصاب غذای تر نامحدود (قطره‌قطره مردن) در حدود دو ماه با اعتصاب غذای خشک (پلاسيدن) چند روزه و خودسوزی (خاکستر شدن) چندساعته فرقی ندارد. بايد تلاش کرد که اعتصاب‌های نامحدود اعلام شده هر چه زودتر پايان يابد

ـ اعتصاب غذای ما بر مبنای گفته شده به عمد سعی شده که تا مي‌تواند "پاستوريزه" باشد. حداقل کالری لازم برای يک سوخت و ساز بدنی سالم در آن تامين شود، آب و املاح لازم برسد و زمانش طوری باشد که صدمات غيرقابل بازگشت نزند و از مثلا سيگار کشيدن يا مصرف الکل بيش از حد توان متابوليسم کبد در زمان معين کم‌ضررتر باشد

ـ حتما عنايت داری که برای سمت دادن به هر حرکتی بايد تا حد قابل قبولی به آن نزديک شد. همانطور که تو هم نوشته‌ای بايد تدارک اعتصابات سراسری و "نه" گفتن‌های عمومی که مي‌تواند با جنبش قاشق‌زنی و سوت‌زنی که در کشورهای ديگر تجربه شده است مشابهت داشته باشد چون همه مي‌دانيم که يک دست صدايي ندارد و چند دست صدای کافی ندارد هر چند که صاحبان آنها بخواهند هزينه‌ی سنگين‌تری بپردازند و آنها را محکم‌تر به هم بزنند

0 Comments:

Post a Comment

<< Home