اعلام اعتصاب غذای خشک به اميد وقفه ای در اعتصاب غذای گنجی
دوست ناديده اکبر گنجی!
دیروز از زبان همسرت خواندم که حالت خيلی بد است، نمی توانی راه بروی و چشمانت به سختی می بينند، در گرمای بی تاب کننده مرداد تهران در اتاقی با پنجره بسته و کولر خاموش بدون پتو احساس سرما می کنی، تنظيم الکتروليت های بدنت به هم خورده است و خود خواسته یا ناخواسته از امکانات درمانی لازم بهره مند نیستی. امروزهم باز از زبان همسرت خواندم که به او اجازه ملاقات با تو را نداده اند. او خود را بی پناه تر از همیشه می بیند و در استیصال مطلق از همه می خواهد که به نوعی حمایت خود را نشان دهند. دخترانت نیزنگرانند که هر لحظه ناگوارترین ناگوارها را بشنوند. امروز جمعه ٧ مرداد ماه چهل و نهمین روز اعتصاب غذای تو نيز آغاز شد.
من با اينکه ١١ روز با ناصر زرافشان و ٩ روزی با تو همراه بوده ام (همچون چند ده نفر ديگرکه از شما دو عزيز به صورت اعتصاب غذا حمايت کردند). تنها می توانم از خلال کتاب ها و مقالات و نقل تجارب تصور عامی از مجموعه ی شرايطی که تو اکنون در آن بسر می بری داشته باشم. نامه ات به سروش را نيز دیروز ديدم. ايستادگی ات را می ستايم و با هدفت در برپايی نظامی دموکراتيک، تشکيل جبهه دموکراسی و حقوق بشر، دامن زدن به نافرمانی مدنی و توسل به روش های مسالمت آميز به قصد برکناری حکومت خودکامه ی خامنه آی که بیشترين مسئوليت را در قبال جنايات دهه های اخير در کشورمان دارد همسو هستم. اما تو واقفی که اين کار، کار چند روزه نیست و ادامه ی کار تو به اين شيوه فرصتی بیش از چند يا چندين روز در اختيار تو و در اختيار همرزمانت در همراهی با تو باقی نمی گذارد.
دشمنانت چون شخص خامنه ای و حلقه به گوش او مرتضوی ريشخندآميز راه باز کرده اند که تو به پايان راه رسی و پس از آن هلهله های شيطانی خود را سر دهند.
دوستانت که در همراهی با تو هفته ها دلهره و اضطراب را پشت سر گذاشته اند، انتظار می کشند که هر لحظه اعتصاب غذای تو پايان يابد و تو به زندگی عادی بازگردی، ولی انگار که تو و ايشان کمتر زبان يکديگر را می فهميد. پس من کوشش می کنم که با زبان خودت با تو وارد گفتگو شوم. لحظات خطیر و بحرانی است. هر دمی که می گذرد صدمات غیر قابل جبرانی را به هستی تو می زند. هستی ای که سرمایه ملی ماست و بايد پاس بداريمش. از اين رو در مقطعی که سرشار از زندگی و اميد هستم به اميد آنکه به سهم خود دستکم وقفه ای در اعتصاب غذای کشنده ی تو داده باشم، در وقت محدود و کمی که مانده است با ريسکی حساب شده که می تواند بزرگ ترين ريسک زندگی ام و چه بسا آخرین آن باشد، از نيمروز امروز اعتصاب غذای خشک خود را، با اميد حداقل وقفه ای در اعتصاب غذای تو تا شاید تمدد جسمی معينی برایت حاصل شود، آغاز خواهم کرد. در اين صورت ساعات و دقايق بر من نيز قاعدتن پس از گذشت مدت زمان کوتاهی به سرعتی خواهد گذشت که اکنون بر تو می گذرد. بزرگترين آرزويم در اين لحظات اين است که با شنيدن خبر وقفه ی قابل قبولی در اعتصاب غذای تو و ديدن لبخند بر لب دوستدارانت بلافاصله گواراترين نوشاب زندگی ام را بنوشم.
آدینه ٧ مرداد ١٣٨٤
فرود سياوش پور
0 Comments:
Post a Comment
<< Home