همبستگي با زندانيان سياسي

Monday, August 27, 2007

دومين نامه به عدنان حسن‌پور و هيوا بوتيمار

دوستان ناديده‌ام، سلام،

امروز به حساب ليلی و هادی و من چهل و چهارمين روز، به‌حساب گزارشگران بدون مرز چهل و سومين روز و به‌حساب صالح نيکبخت وکيلتان چهلمين روز اعتصاب غذای شما و هشتمين روز اعتصاب غذای من در انتظار پايان اعتصاب غذای شما بود. می‌دانم که ديروز با عزيزانتان ديدار داشتيد. حاج‌خانم و عرفان و هيرو و .... شما را با روح بزرگتان و جسم نحيف‌تر از هميشه ديده‌اند ولی. ديدار چندان از نزديک نبود و تمام مراحل آن توسط ماموران زندان اطلاعات زندان سنندج فيلم‌برداری شد تا هيچ پيامی خصوصی ميان شما رد و بدل نشود. شنيدم که گفته‌ايد قصد داريد اعتصاب غذای "معمولی!" خود را به اعتصاب غذای خشک تبديل کنيد و آب را نيز از خود دريغ داريد. اميدوارم که صحت نداشته باشد. اعتصاب غذای خشک، چندروزه آدمی را از بين می‌برد و برای شما که اکنون تنتان چنين رنجور است، تحمل هر ساعت آن دشوارتر از هميشه است. دلم می‌خواهد که آن را ناشنيده بیانگارم و به ادامه‌ی نامه‌ام به سياق معمول ادامه دهم.

اگر از حال من بخواهيد بد نيستم. در اين ۸ روز، ۴ کيلوئی لاغر شده‌ام و حس شامه‌ام هم تيزتر شده است. حال عمومی‌ام خوب است. چون گذشته تمام کارهایی را که فکر می‌کنم وظيفه‌ام است در حد توانم انجام می‌دهم و احساس نمی‌کنم که از توانم کاسته شده است. اين ۲۰ قندی که به همراه آب يا چای در روز می‌خورم معجزه می‌کند. هر يکی دو ساعت انرژی‌ام ته می‌کشد و با نوشيدن يک يا دو ليوان چای همراه با يک يا دو حبه قند سريع سر جايش می‌آيد. دوباره می‌نشينم پشت رايانه‌ام تا حال و اوضاع شما و ديگر عزيزان در بند را جويا شوم.

هنوز خبری از اينکه شاهرودی متعاقب نامه وکلايتان به او اقدامی کرده باشد در دست نيست. امثال قاضی مرتضوی و حداد و قاضی شما در مريوان با چاقو سر می‌برند و او و خامنه‌ای با "پنبه". او که ويرانه‌ای را از يزدی تحويل گرفت و و ويران‌ترش کرد، آن‌چنان که خود را می‌نماياند، نيست. بی‌سبب نيست که گزارشگران بدون مرز او را مسئول سلامت شما و عواقب ناشی از شرایط اسفبار بازداشت‌تان دانسته است و البته بر همگان واضح است که او هم فرمانبر خامنه‌ای است و مسئول اصلی تمام فجايعی که در کشور روی می‌دهد، همانا هموست.

عدنان جان،

برای من که هر صبح با نگاه پرمحبت اما بی‌رمق مادر جان می‌گيرم، به‌خوبی روشن است که ديدار ديروز حاج خانم به تو چه نيرويی داده است. عرفان جوان هم که حتمن تو را الگو و سرمشق خود می‌داند، به همراه خواهرانت، اين روزها همه‌اش در فکر ياری به توست. از ديدار او هم حتماً به شوق آمدی. من هم از ديگران برايت بگويم. ليلی و محمد، هم‌چون هميشه کوشا هستند و لحظه‌ای از تلاش برای پايان اعتصاب غذا و آزادی شما باز نمی‌ايستند. به همت ايشان نامه‌ای به پزشکان بدون مرز نوشته شد و از آنان خواسته شد که به زندان به ملاقات و مداوای شما بيايند و ليلی مدام با رسانه‌های مختلف مصاحبه می‌کند و مخاطبان آن‌ها را در جريان آخرين وضعيت شما می‌گذارد. با اين حال بدان که نگرانی ليلی اکنون بيش از هميشه است. چنانکه دو روز تمام صدای پرمهرش را نشنيدم و تنها امروز توانستم در چند نوبت گفت‌وگوهايی با او داشته باشيم.

هيوای عزيزم،

شنيدم که ديروز هيروی گل قهرمان تو که هم به کردی و هم به انگلیسی نامی بس بامسما دارد، به ديدار اميد (هيوا) زندگی‌اش آمده است. اويی که در يکی دوسالگی، پدر کارگرش را در حين کار با تير پاسداران بی‌رحمی که جبونانه چون شکار به هر جنبنده‌ای در حوالی مرز حمله می‌کردند، از دست داد. هم‌او که از هم‌اکنون، حتا به بيست سالگی نرسيده، مجبور گشه که مسئوليت‌های سنگين زنان ميانسال را بر دوش بکشد. شنيدم که تو را از اعتصاب غذای من برای تو آگاه کرده است. اما افسوس که حتماً نتوانسته است زير نگاه گستاخ دوربين زندانبانان، تمامی آنچه که برايت نوشته‌ام به تو منتقل کند. در آغوشت کشد و محبت بی‌دريغش را تقديمت کند.

هادی قرار است پس فردا به لندن برود و در مقر مرکزی سازمان عفو بين‌الملل دست به تحصن و اعتصاب غذا بزند. علاوه بر تو، نگران او هم هستم. شب‌ها تا صبح بيدار است و جز يکی دو ساعتی در روز استراحت ندارد. يک‌پارچه تلاش است برای آزادی شما. ژوان ژوان (قشنگ) که عکس خود و برادرش شوان را برايم فرستاده است و در زمان اسيری هادی، به همراه برادر نزد تو و زن‌عمو هيرويشان بوده‌است، با خاطرات خوشی که در زمان همزيستی با شما دارد، با وجود خردی سن، ياور بی‌همتای هادی در کوشش‌های بين‌المللی‌اش برای آزادی شما است.

دوستان من،

در اين روزها بسياری از دوستان ديگر هم در کنار ما بودند. شنيده‌ام که روشنک دو روز کامل به همراهی شما در اعتصاب غذا بود و عزيزان ديگری فکر همراهی نوبتی با شما را با آرزوی پايان هرچه زودتر اعتصاب غذايتان در سر می‌پرورانند. به صدها و شايد هزارها آدرس پست الکترونيکی، نامه‌ی قبلی من با اين اميد که مختصری هم شده، ديگران را نسبت به وضعيت شما آگاه کند، فرستاده شده است. فواد و کيانوش و علی و مسعود و بهمن و بهروز و مرتضی در رسانه‌هايشان از جمله نامه‌ی مرا به شما درج کرده‌اند. شايد بعضی از سامانه‌ها و وبلاگ‌های ديگر نيز چنين کرده باشند که من از آن بی‌خبرم. اما دلم می‌خواست که خبرهای مربوط به شما، به عنوان عاجل‌ترُين مسئله‌ی مربوط به نقض حقوق بشر در ايران، در صدر اخبار و مقالات تمام سايت‌ها و وبلاگ‌های پربيننده قرار می‌داشت.

جمعه به ديدار مانفرد نواک، گزارشگر ويژه شکنجه سازمان ملل می‌رويم. چه تصادفی که اين روز با روز حضور بازماندگان فاجعه ملی کشتار همگانی سال ۶۷ بر مزار خونينشان در خاوران يکی شده است. با او حتماً در مورد آنچه بر شما رفته است سخن می‌گوئيم و يادی از قربانيان آن کشتار که اغلب پس از شکنجه‌های طولانی گروه‌گروه به دار آويخته شدند خواهيم کرد.

عزيزان،

به‌شدت نگران حال احسان منصوری، مجيد توکلی و احمد قصابان که بيش از ۱۰۰ روز را در زندان گذرانده‌اند، هستم. آنها گفته بودند که اگر به ايشان ملاقات ندهند که نداده‌اند نشان از شروع مجدد شکنجه‌ها دارد. مرتضوی، قاضی پرونده‌شان به خانواده‌های ايشان گفته است که «شير شکنجه» ايشان در دست اوست و به ميل خود آن را کم و زياد می‌کند. او هشدار داده است که آنان و خانواده‌شان بايد از افشای شکنجه و اعتراف‌گيری دست بردارند تا شير شکنجه را زياد نکند و گفته است که شکنجه‌ی آنان را در حد متوسطی در نظر گرفته است. اگر شکنجه متوسط اين است که بر سر آنان و ۵ هم‌رزم آزاد شده‌شان چنانکه در شکايت‌نامه‌ی آنان و خانواده‌شان مکتوب شده، آمده است، شکنجه‌ در مقياس شديدشان ديگر چگونه وحشيگری‌هایی می‌تواند باشد.

چنانکه در اطلاعيه مطبوعاتی گزارشگران بدون مرز آمده است، جان محمد صديق کبودوند به گونه‌‌ای ديگر در خطر است. دو تبه‌کار خطرناک را به سلول وی انتقال داده‌اند و بيم آن می‌رود که آنان بلائی را بر سرش آورند.

منصور اسانلو در مدت حدوداً هفت هفته‌ای که در زندان است، تنها دو تماس تلفنی کوتاه با خانواده‌اش داشته است و اکثر همدلان او که در ۱۸ مرداد زندانی‌ شده‌اند، در زندان ماندگار شده‌اند.

امروز بيست و دومين روز بازداشت خودسرانه سهيل آصفی است و وی از ۸ روز پيش هيچ تماسی با خانواده‌اش نداشته است و دادگاه انقلاب حتا وکالت‌نامه وکلايش، ناصر زرافشان و عبدالفتاح سلطانی را نپذيرفته است. ناهيد خيرابی، مادر هنرمند او که فعال حقوق بشر هم هست، مجبور شده است که اکنون تمام تلاشش را در جهت آزادی فرزندش که تنها وظيفه‌ی حرفه‌ی خبرنگاریش را انجام داده است، متمرکز کند.

عدنان و هيوای گرامی، اميدهای آينده‌ی ميهنمان،

با اينکه شرايط دشوار شما، به دغدغه خيلی از «هم‌پيکرانتان» تبديل شده است. ولی انتظار من از خيلی‌ها، خيلی بيش از اين‌هاست. من نمی‌دانم که چرا محمدمحسن و اکبر که هرکدام در دوران جمهوری اسلامی هفته‌ها در اعتصاب غذا بوده‌اند، واکنشی به اعتصاب غذای دليرانه شما نشان نمی‌دهند. همان اکبری که سال پيش، ده‌ها تن از ما را به سه روز اعتصاب غذا دعوت کرده بود و ما دعوتش را با جان و دل پذيرا شده بوديم.

از ناصر زرافشان که اين روزها غم عزيز از دست‌رفته‌اش را بر دوش می‌کشد، بينا داراب زند، احمد باطبی، حشمت‌الله طبرزدی، فرزاد حميدی، سعيد ماسوری و ... که قبلاً هفته‌ها در اعتصاب غذا بودند و حال بعضی در زندان و بعضی در بيرون زندان زير فشار هستند، البته اين انتظار را ندارم که با وجود شرايط دشوارشان، به شکلی از شما حمايت کنند که زير فشار بيشتر قرار گيرند. در ميان آن اعتصابيون سال‌های پيش، حجت زمانی و ولی‌الله فيض‌مهدوی بودند که ديگر در ميان ما نيستند.

اما از فريدون که زمانی چون شما هفته‌ها در اعتصاب غذا بود و بعد چند روزی اعتصاب غذای خشک را تجربه کرد، تقاضا دارم که از تجربه‌ی پيشينش بنويسد و او هم از شما بخواهد که به اعتصابتان پايان دهيد. آرزو دارم آنهایی چون ابراهيم و رضا و امير و ... که دو سال پيش نگران جان اکبر بودند و از هيچ اقدامی برای نجات او فروگذاری نکردند، به شما نيز بيانديشند و به قلمی يا قدمی حمايتتان کنند.

عزيزانم،

در آغاز نوشتم که نمی‌خواهم باور کنم که شما دست به اعتصاب غذای خشک زده‌ايد و به روش معمول نامه‌ی دومم را به شما نوشتم. اما اگر صحت داشته باشد، بايد بدانيد که اين گونه اعتصاب، خيلی زود به بسياری از اندام‌های بدن، صدمه‌های غير قابل بازگشت، می‌زند. شما شايد فکر کنيد که هنوز به خواست‌های خود نرسيده‌ايد. اما چنين نيست و اکنون وقت آن است که پيروزمندانه به اعتصاب غذای خود پايان دهيد. عاملان زندانی شدن شما، اکنون در پهنه‌ی جهانی رسواتر از آن‌اند که بتوانند بر مبنای «اعترافات ساختگی» شما را به سوی نيستی سوق دهند. بر همگان روشن است که بازداشت شما خودسرانه و غيرقانونی و قابل گزارش به گروه کار بازداشت‌های خودسرانه‌ سازمان ملل است. بر کسی پوشيده نيست که با توجه به قرائن بسيار، شما زير شکنجه‌های متعدد و فراوان قرار گرفته‌ايد که موارد آن می‌تواند به گزارشگر ويژه شکنجه سازمان ملل متحد ارائه شود. حکم اعدام شما که به دنبال بازداشتی خودسرانه و شکنجه فراون بر اساس اعترافات ساختگی توسط قاضی جويای نامی (البته بدنامی) صادر شده است، مصداق موردی غيرقانونی، سريع يا صحرائی است و قابل ارائه به گزارشگر ويژه سازمان ملل مرتبط با اين امر است و اساساً هر فعال حقوق بشری مطابق مصوبه مجمع عمومی سازمان ملل مجاز است که در هر کشوری در دنيا آزادانه در دفاع از حقوق بشر بکوشد و شما نيز چنين کرده‌ايد. گزارشگر ويژه‌ای در سازمان ملل مسئول گزارش موارد ممانعت از تلاش فعالان حقوق بشر قطعاً از آنچه بر شما رفته است، باخبر است يا به‌زودی باخبر خواهد شد.

به اين ترتيب همه‌مان انتظار می‌کشيم که پايان اعتصاب غذای پيروزمندانه‌ی شما را جشن بگيريم.

حسن نايب‌هاشم (فرود سياوش‌پور)

شامگاه يکشنبه ۴ شهريور ١٣٨۶

www.hambastegi83.blogspot.com

hambastegi1384@yahoo.com

Wednesday, August 22, 2007

نامه‌اى به عدنان حسن‌پور و هيوا بوتيمار

دوستان ناديده‌ام، سلام،

امروز چهلمين روز اعتصاب غذای شما و چهارمين روز اعتصاب غذای من با آرزوی هرلحظه‌شنيدن خبر پايان اعتصاب غذای شماست. از حال و اوضاع شما خبر دقيقی نداريم. چند روزی است که وکيلان و بستگانتان ديداری با شما نداشته‌اند و هيچکس جز زندانبانان و اربابانشان از وضع سلامتی شما در اين روزهای بحرانی اطلاع ندارد.

من هم بد نيستم. هميشه روز اول اعتصاب غذا سخت‌تر است. روز اول با سردرد ميگرنی ناشی از بی‌خوابی و اضطراب شروع شد ولی زود پايان گرفت و پس از آن روزها روال عادی‌شان را طی می‌کنند. ظاهراً تنها کمی دست‌ها و پاهايم سردتر شده اند و اين، هم به خاطر پايين آمدن متابوليسم بدن و هم بالا رفتن اندکی آدرنالين که ناشی از نگرانی نسبت به حال شماست، طبيعی است.

وکلايتان می‌کوشند از تمام امکاناتی که دارند استفاده کنند. به رئيس قوه قضائيه و فعالان انجمن دفاع از حقوق زندانيان مراجعه کرده‌اند و خواهان اقدامی از سوی آنان شده‌اند. از شاهرودی تا اين لحظه که اين نامه را برای شما می‌نويسم خبری نيست ولی انجمن دفاع از حقوق زندانيان، نسبت به موقعيت نگران‌کننده‌ی شما اعلام خطر کرده‌است و از بعضی از مسئولان خواسته است که هرچه زودتر به وضعيت شما که به خاطر روش دور از خردورزی مسئولانی ديگر بحرانی شده است، رسيدگی کنند.

عدنان عزيز،

از حاج خانم که با وجود بيماری قلبی، پس از رفتن تو به زندان نان‌آور خانواده شده است، تنها از طريق نوشته‌ی سامان و صحبت‌ها و نوشته‌های ليلی خبر دارم. می‌دانی که پس از شنيدن حکم ظالمانه و غير انسانی اعدام تو گفته است که: «خشکم زد. دو روز نتوانستم هيچ غذايي بخورم و فقط گريه كردم» می‌دانم که تو هم حتماً خشکت زده است و از اين رو مصمم‌تر به اعتصاب غذايت ادامه داده‌ای. اما می‌دانی چنانکه گفته است خونش به خون تو وابسته است و او هم چون ليلی و ديگر برادر و خواهرانت و محمد و من، پايان اعتصاب غذای تو در اين مرحله‌ی بحرانی، بزرگ‌ترين آرزوی اين لحظه‌اش است.

ليلی، آرام و قرار ندارد. تمام زندگی‌اش به تو وابسته شده است. چنانکه شايد فکر کند که به يلدا و محمد هم نمی‌تواند برسد. وقتی عکس تو و او را در کنار هم ديدم و برايش نوشتم که کاش هرچه زودتر بتوانيد دوباره چنين عکسی با هم بگيريد و من هم در کنارتان باشم. مهمان‌نوازانه دعوتم کرد و نوشت: «اگر عدنان آزاد بشهههههه ...» و من از اين هه‌ی کشدار فهميدم که چه آرزوها و چگونه آرزوهايی برايت دارد.

هيوا جان،

حاج خانم گفته که به پدر و مادر تو در روستا کسی دلش نيامده خبر حکم غير انسانی و ظالمانه‌ای اعدام تو را بدهد.

هيرو همسر جوان ۱۹ ساله‌ی تو، در مصاحبه‌ی کوتاهی که داشته است نشان داد که تجسم ذکاوت و مهربانی است. او موفقيت‌هايش را در زندگی مديون تو می‌داند و منتظر است که تو هر چه زودتر از زندان آزاد شوی تا زندگی فرهنگی و فعاليت‌های مدنی خود را ادامه دهيد.

هادی هم چون ليلی، در خارج قرار و آرامش ندارد. او می‌کوشد که نهادهای حقوق بشر را از شرايط شما آگاه سازد. آنچنان مشغول است که دو روزی صحبت با مرا نيز که می‌دانم مشمول لطف اويم، مدام به تعويق انداخته است و برای ژوان و شوان عزيزش هم وقت پيدا نمی‌کند. او هم که شرايطی کمابيش چون تو داشته، چون ديگر دوستدارانت در آرزوی پايان هرچه سريع‌تر اعتصاب غذای جانکاه تو است.

عزيزانم،

در اين نامه چند بار روی صفات «غيرانسانی و ظالمانه‌ی» مجازات اعدام شما تأکيد کردم فعالان حقوق بشر دهه‌هاست که چنين صفاتی را شايسته‌ی چنين حکمی می‌دانند، ولی امروز رئيس اتحاديه اروپا از کشور پرتقال، هم در اعتراض به

اجرای حکم قريب‌الوقوع اعدام برای جانی ری کانر، جوانی ۳۲ ساله‌ به جرم ارتکاب قتلی در ۷ سال پيش، با صدور بيانيه‌ای خطاب به فرماندار تگزاس،همین صفاتی را به‌کار برده است که قبلاً بيشتر فعالان حقوق بشر سازمان‌های غير دولتی به‌کار می‌بردند. با اين حال تلاش فعالان حقوق بشر جهانی، اين روزها در سطح دلخواه نيست. بخشی از آن را می‌توان به تعطيلات تابستان که بازدهی اغلب کارها را در اين ماه‌ها به نصف تقليل می‌دهد نسبت داد. ولی اين امر قطعاً دلايل ديگری هم دارد. الاهه مطلب خوبی را از روزنامه‌ی دنيا «دی ولت» ترجمه کرده است. در آن مقاله نويسنده به درستی تعجب می‌کند که چرا در حالی‌که نيروهای مترقی غرب، البته به درستی در مقابل هر مورد حکم اعدام در آمريکا واکنش نشان می‌دهند، نسبت به اعدام گروه‌گروه از مردم کشوری چون ايران حساسيتی نشان نمی‌دهند. من تا حد زيادی با نويسنده‌ی اين مقاله موافق هستم. با اين‌حال شاهد اين نيز هستم که مخالفان مجازات اعدام به تلاش‌های خود برای لغو اين حکم غيرانسانی و ظالمانه در سراسر جهان ادامه می‌دهند و اين هم شايد از وظايف فعالان حقوق بشر است که به ايشان توجه دهند که به موارد عديده‌ی اعدام در جمهوری اسلامی و کشورهايی چون عربستان، عراق و پاکستان نيز در همان حدود موارد مربوط به آمريکا و چين حساسيت نشان دهند.

اکنون به گفته محمد مصطفائی، وکيل دادگستری که برای نجات افرادی که به‌خاطر جرايم دوران کودکی به اعدام محکوم شده‌اند، می‌کوشد، جان بهنام زارع که در سن ۱۴ سالگی به‌طور ناخواسته مرتکب قتل شده است، اکنون به خاطر رسيدن به ۱۸ سالگی، با داشتن حکم اعدام، در خطر است. شيرين عبادی هم ديروز گفت که پرونده‌ی قتلی را که در شهر ساوه رخ داده است، در دست دارد که موکلش هنگام ارتکاب جرم تنها ۱۵ سال داشته است، ولی به او حکم اعدام داده اند و اين حکم در دادگاه تجديد نظر هم قطعی شده است. اين در حالی‌ست که مقامات ايرانی حداقل به اتحاديه اروپا قول داده‌اند که ديگر هيچ حکم سنگسار برای هيچ‌کس و اعدام برای کسانی که در زير ۱۸ سال مرتکب جرمی شده‌اند، اجرا نکنند. با اين‌حال ايشان در ماه‌های اخير نشان دادند که به تعهدات خود پايبند نيستند و تا وقتی که "قوانين" ايشان منطبق با تعهدات جهانیشان نشود، همواره برای رفع خطر مرگ در هر مورد تلاشی وسيع و همگانی لازم است.

دوستان من،

احسان منصوری، مجيد توکلی و احمد قصابان بيش از ۱۰۰ روز است که در زندان به‌سر می‌برند. آنان تحت شکنجه‌های طاقت‌فرسا مجبور به اعترافات ساختگی شدند و حال که هم‌بنديان آزادشده و خانواده‌هايشان، از شکنجه‌هايی که بر آنان اعمال شده است، سخن گفته‌اند و ايشان خود اعلام نموده‌اند که تحت شکنجه‌های شديد، مجبور به چنان "اعترافاتی" شده‌اند، به‌رغم انکار مرتضوی، قاعدتاً دوباره به سلول‌های انفرادی فرستاده شده و ارتباطشان با خانواده و وکلايشان دوباره قطع شده است. آزادی خانم هاله اسفندياری که بيش از همه در اثر کوشش‌های بين‌المللی و تلاش‌های وکيلش خانم شيرين عبادی، صورت گرفت نشان داد، که چگونه در جمهوری اسلامی، افراد را خودسرانه بازداشت می‌کنند و آنان را وادار به اعتراف به جرائم ناکرده می‌کنند. هنوز گذرنامه‌ی خانم اسفندياری تحويل داده نشده است و تا وقتی که او در کنار همسر و فرزندانش نباَشد، نمی‌توان از آزادی واقعی او سخن گفت. اميدوارم که او و نازی عظيما شهروندان ايرانی-آمريکائی هرچه زودتر با دريافت گذرنامه، امکان حضور در هر يک از دو کشور متبوع خود را داشته باشند و علی شاکری و يحيی کيان تاج‌بخش نيز به زودی آزاد شوند.

عباس لسانی و سعيد متين‌پور که بارها مقالات متينش را در نشريه‌ای که مسئوليتش را داشتم، درج کرده‌ام همراه با تعداد ديگری از هم‌ميهنان آذربايجانی‌مان در زندان‌های شهرهای گوناگون آذربايجان و زندان اوين به‌سر می‌برند و تحت شکنجه‌های طاقت‌فرسا قرار دارند.

خطر مرگ جان بسياری از هم‌ميهنان عرب خوزستانی ما را که هنوز در هيچ دادگاه صالحه‌ای جرمشان محرز نشده‌است، تهديد می‌کند و بيم آن می‌رود که با دادگاه‌های سريع، غيرقانونی و صحرائی، همچون مواردی که در بلوچستان اتفاق افتاده است، اعدام شوند.

دگرانديشان مذهبی چون آيت‌الله بروجردی و يارانش که روايت جز اسلام حکومتی از آن دارند، با اجحافات عديده روبرويند و پروژه اعتراف‌گيری در مورد آنان نيز اجراء شده است.

عزيزانم،

منصور اسانلو کماکان در زندان انفرادی به‌سر می‌برد و در روزهای اخير هيچ اطلاعی از او در دست نيست، از آزادی آقايان ابراهیم مددی، داوود رضوی، یعقوب سلیمی، همایون جابری و طاهر صادقی ۵ نفر از ۷ نفری که به‌خاطر اعتراض به اسارت اسانلو، بازداشت شده بودند، با گذشت ۱۰‌ روز هنوز خبری در دست نيست و به قول آزادی خانم فاطمه حاجيلو نيز هنوز عمل نکرده‌اند.

امروز ۱۸ روز از بازداشت خودسرانه سهيل آصفی می‌گذرد. در اين فاصله جز دو تماس کوتاه تلفنی که با مادرش داَشته، کوچکترين خبری از آنچه بر او می‌گذرد در دست نيست. علاوه بر او روزنامه‌نگاران ديگری نيز در بندند و کوشش‌های وکيلان، بستگان و همکارانشان برای آزادی آنان تاکنون بی‌ثمر مانده است.

عدنان و هيوای گرامی،

اين‌ها همه را برايتان نوشتم که بدانيد راهی دشوار و طولانی را در پيش داريم و کوشش فعالان حقوق بشر تمامی ندارد. با اين اوصاف شما نبايد به‌دست خود به آنان که کمر به قتل شما بسته‌اند کمک کنيد. شرايط روحی‌تان را درک می‌کنم و خود شرايط مشابهی را تجربه می‌کنم. اما همه‌ی اينها نبايد موجب شود که راهی بی‌بازگشت را برويد. تقاضايم اين است که هرچه زودتر اعتصاب غذای خود را پايان دهيد تا بتوانيم همراه هم از طرق ديگر به مقابله با حکم اعدام ناروا، وحشيانه، ظالمانه و گستاخانه شما برخيزيم.

حسن نايب‌هاشم (فرود سياوش‌پور)

چهارشنبه ۳۱ امرداد ١٣٨۶

www.hambastegi83.blogspot.com

hambastegi1384@yahoo.com

Saturday, August 18, 2007

اعلام اعتصاب غذا تا پايان اعتصاب غذاى عدنان حسن‌پور و هيوا بوتيمار

امروز وکلای عدنان حسن‌پور و عبدالواحد (هيوا) بوتيمار که آنان را در زندان ملاقات کردند، خبر دادند که اعتصاب غذای آنان که از روز ۲۲ تيرماه برای انتقالشان از بازداشت‌گاه اطلاعات سنندج آغاز شده و سپس با اطلاع از حکم اعدام صادره از دادگاه، با اعتراض به اين حکم ناعادلانه همراه شده است، ادامه دارد. به اين ترتيب ايشان امروز ۳۶مين روز اعتصاب غذای خود را می‌گذرانند. برای همگان به‌ويژه کسانی که در زندان‌های دو رژيم، اعتصاب غذا را تجربه کرده‌اند و يا کسانی که در خارج از زندان، در حمايت از زندانيان دربند، دست به چنين اقدامی اعتراضی زده‌اند، قابل تصور است که ۳۶ روز اعتصاب غذا، تا چه حد می‌تواند به سلامت انسان لطمه زند. اکنون قبل از حکم غير انسانی و ناعادلانه‌ی اعدام آنان، اعتصاب غذای طولانی ايشان است که جانشان را به‌خطر انداخته است. تجربه مرگ اکبر محمدی و ولی‌الله فيض‌مهدوی به دنبال اعتصاب غذا در سال‌های گذشته نشان داد رژيم جمهوری اسلامی که دست کارگزارانش به خون هزارها يا ده‌ها هزارتن از مبارزان تلاشگر در راه سعادت مردم کشور آلوده است، از اين‌که چند نام ديگر بر طومار اسامی قربانيانش افزوده شود، نگرانی محسوسی را از خود نشان نمی‌دهد.

با اين حال تجربه نشان داده است که به‌خصوص در سال‌های اخير فشار مبارزان داخل و خارج کشور و افکار عمومی مردم ايران و ديگر کشورها موجب بازدارندگی معينی در اعمال ضد حقوق بشری ايشان شده است. روز گذشته برنامه نظارت بر حمايت مدافعان حقوق بشر که برنامهاى مشترک از "سازمان جهانى مبارزه عليه شکنجه" [OMCT] و "فدراسيون بينالمللى حقوق بشر" [FIDH] است، خبر اعتصاب غذای عدنان حسن‌پور و هيوا بوتيمار را به فعالان حقوق بشر در تمام دنيا اعلام نمود. تاکنون بسياری از مقامات دولتی کشورهايی که کارنامه‌ی بهتری درمورد رعايت حقوق بشر دارند، نيز اعتراض خود را نسبت به عدم طی روند عادی و مدنی محاکمه عدنان حسن‌پور و عبدالواحد (هيوا) بوتيمار به کارکنان سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی، اعلام نموده‌اند.

با اين‌حال هنوز تغييری در رويه‌ی کسانی که عدنان و هيوا را در اسارت خود دارند، مشاهده نشده است.

در چنين شرايطی و تا وقتی که ميزان فشارها در اين ارتباط از هرسو افزون‌تر شود، نفس تداوم اعتصاب غذای عدنان و هيوا بيش از هر چيز جان آنان را به‌خطر انداخته است.

از اين‌رو من به سهم خود با درخواست از اين دو عزيز که هرچه زودتر به اعتصاب غذای خود پايان دهند، از نيمه‌شب امشب اعتصاب غذای خود را تا رسيدن خبر خوش پايان اعتصاب غذای عدنان حسن‌پور و هيوا بوتيمار، آغاز می‌کنم و از تمامی فعالان حقوق بشر در سراسر دنيا تقاضا می‌کنم که نجات جان عدنان و هيوا را از اهم اولويت‌های خود در کوشش‌های انسانیشان قرار دهند.

حسن نايب‌هاشم (فرود سياوش‌پور)

شامگاه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

hambastegi1384@yahoo.com

www.hambastegi83.blogspot.com